نویسنده: دانیل هانان
خبرگزاری راسک: به گزارش «تلگراف»، حملهی اخیر روسیه بر ساختمان شورای فرهنگی بریتانیا در کییف، تنها یک رویداد جنگی نبود؛ بلکه پیامی آشکار از سوی ولادیمیر پوتین به غرب بود. روز پنجشنبه، بیش از ۶۰۰ راکت و هواپیمای بیسرنشین روسی بر پایتخت اوکراین فرود آمد و ۲۳ غیرنظامی، از جمله چهار کودک را به کام مرگ برد. این دومین موج سنگین حملات از آغاز جنگ در سهونیم سال پیش به شمار میرود؛ نشانهای روشن از اینکه کرملین خود را آزاد و بیمحابا در ارتکاب جنایت میبیند. انتخاب هدف نیز حسابشده بود. پوتین نشان داد که نبرد او تنها با اوکراین نیست؛ دشمن اصلی در نگاه او ناتو و بهویژه بریتانیاست. او ساختمانی را هدف گرفت که کارمندان دولت بریتانیا به آن رفتوآمد داشتند و در قلب یک منطقه مسکونی قرار داشت. در کنار آن، سفارت اتحادیهٔ اروپا نیز آسیب دید؛ اقدامی که یکی از بنیادیترین اصول روابط بینالملل مصونیت نمایندگیهای دیپلماتیک را نقض کرد.
چرا چنین کرد؟ پاسخ ساده است: چون میتواند. از زمان رویکارآمدن دونالد ترامپ و بهویژه پس از نشست آلاسکا، روسیه به این جمعبندی رسیده که ایالات متحده دیگر مانعی جدی در برابر جاهطلبیهای کرملین نخواهد بود. این چرخش برای پوتین سرنوشتساز بود. تنها دو سال پیش او در موضع ضعف قرار داشت، در میدان جنگ عقبنشینی میکرد و حتی در آستانهی سقوط بهدست مزدوران واگنر بود. اما با تغییر قدرت در واشنگتن، همهچیز به سود او برگشت. ترامپ نهتنها از انتقاد نسبت به دیکتاتوری داخلی کرملین پرهیز کرد، بلکه در آلاسکا برای پوتین «فرش سرخ» پهن نمود و زلنسکی را به حاشیه راند. اینکه چرا رئیسجمهور امریکا در برابر رهبر روسیه چنین نرمش و تمایل نشان میدهد، پرسشی است که پاسخهای گوناگونی دارد: از پروندهی هانتر بایدن گرفته تا احتمال در اختیار داشتن «اسناد فشار» بر ترامپ، و یا شاید همان شیفتگی دیرینهاش نسبت به دیکتاتوران. هرچه باشد، نتیجه آشکار است: پوتین بیپرواتر از همیشه عمل میکند.
پس از نشست آلاسکا، نهتنها آتشبس برقرار نشد، بلکه حملات روسیه گستردهتر شد. موشکهای پیشرفته «کالیبر» برای هدفقراردادن تاسیسات امریکایی در اوکراین غربی به کار گرفته شد. با وجود این، ترامپ واکنشی نشان نداد و حتی وقتی درباره تهدید «عواقب بسیار شدید» از او پرسیده شد، توپ را به زمین زلنسکی انداخت و گفت: «او هم چندان بیگناه نیست». این موضع به معنای پایان بیطرفی و آغاز جابهجایی جبهه است. ترامپ در حالیکه متحدان سنتی امریکا در اروپا و کانادا را تهدید میکند، عملاً تلاش دارد روسیه را به چرخهٔ مشروعیت بینالمللی بازگرداند؛ حتی اگر بهای آن قربانیکردن اوکراین باشد. با آسودگی خیال از ناحیهٔ امریکا، پوتین اکنون تمرکز خود را بر دشمن تاریخیاش گذاشته است: بریتانیا. کینهی او به لندن دیرینه است؛ از روزگاری که سازمان جاسوسی بریتانیا (MI6) در دوران مأموریتش در کیجیبی او را تحقیر کرد، تا نقش نیروهای ویژهٔ بریتانیا در سوریه. برای مسکو، لندن همچنان پایگاه اصلی مخالفان کرملین و پناهگاه الیگارشهای فراری روسیه محسوب میشود.
این خصومت بارها در سخنان مقامهای روس آشکار شده است. سرگئی لاوروف، وزیر خارجهٔ روسیه، بریتانیا را به «روسستیزی هیستریک» متهم کرده و دیمیتری مدودف، رئیسجمهور پیشین، با ادبیاتی زننده از «غرقکردن جزیرهٔ آنگلوساکسونها» سخن گفته است. اما آنچه امروز در معرض خطر است تنها سرنوشت اوکراین نیست، بلکه بقای نظمی جهانی است که از سال ۱۹۴۱ تاکنون با محوریت غرب شکل گرفته. حمله بر یک نهاد دیپلماتیک نشان میدهد که پوتین بهطور مستقیم این نظم را به چالش کشیده است. ایالات متحده، ضامن اصلی این نظم، تغییر جبهه داده است؛ در حالیکه بریتانیا و اروپا در ضعف و بدهی فرو رفتهاند و به تنهایی توان مقاومت ندارند. و اینجاست که پارادوکس آشکار میشود: روسیهای ورشکسته، با اقتصادی کوچکتر از پرتگال و ارتشی وابسته به پهپادهای ایرانی و سربازان کوریای شمالی، امروز میتواند رؤیای شکستن ناتو و پایان نظم بینالمللی پساجنگ را در سر بپروراند.
پوتین، بریتانیای ضعیف و فروپاشیده را هدف گرفته است
